گروه فرهنگی مشرق - همین چند هفته قبل بود که هفتهنامهی سخن تازه به واسطهی درج مطالبی تحت عنوان جفنگیات مورد اعتراض رسانهها قرار گرفت. اعتراضی که جنبهی وسیعی به خود گرفت و مسئولین این نشریه با انواع و اقسام جوابیهها و توجیهها در صدد شفافسازی برآمدند. سخن تازه که پیش از این طعم توقیف موقت را نیز چشیده، این بار دامنهی جفنگیات خود را گسترده کرده و در مطلبی توهین آمیز، نه تنها به واژهی «ارشاد اسلامی» در عنوان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعتراض کرده، که حوزههای علمیه و بالاتر از آن، فقه و فقاهت را ناکارآمد عنوان کرده. مطلبی به قلم نویسندهای معلومالحال، که اعتراض تلویحی خود را به حضور نهادهای انقلابی از جمله سپاه پاسداران و سازمان تبلیغات اسلامی در حوزهی فرهنگ اعلام داشته و جا دارد مسئولین حوزه علمیه، سپاه پاسداران و نهادهای انقلابی و به خصوص حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی که در عنوان و متن به آن مستقیماً اشاره شده و به بی هنری متهم گردیده، جوابی در خور به آن بدهند.
طرح این سوال مضحک که فرهنگ نیاز به ارشاد ندارد، به این میماند که پیامبری برای قومی فرستاده شود و به آن قوم بگوید زندگی خودتان را هر طور که دلتان خواست، ادامه بدهید؛ من نه شما را از انحطاط باز میدارم و نه شما را به راه صحیح راهنمایی میکنم. فرهنگ بدون ارشاد که با آوردن نامش نویسنده را شعف گرفته، میشود همانی که در دوران طاغوت بود و این روزها برخی دلتنگش شدهاند. فرهنگ بدون ارشاد که این روزها و در سایهی بیتوجهی و رسوایی فرهنگمردانِ دولت، دغدغهی بسیاری از دگر اندیشانِ معلومالحال شده، همان نظریهی جانباختهی «هنر برای هنر» ویکتور کوزین است که حالا به مدد فرصت نابی که یک نشریه محلی به دست آورده و در انحراف مسائل فرهنگی ید طولایی دارد، دستمایهی توهین به نهادهای فرهنگی و انقلابی کشور شده. شاید اگر نویسنده به قدری با ظرافت از سخنان رئیسجمهور سوءاستفاده میکرد، هیچگاه به نقل از وی این جمله را نمیگفت که«امسال سال فرهنگ است، نه دروغ و تخریب». نویسندهای که با شعار دوری از تخریب، خود سعی بر تخریب حوزهی علمیه در مقولهی فرهنگسازی و رفع مشکلات نموده و البته راه به جایی نبرده.
نقش سپاه، حوزههای علمیه و سازمان تبلیغات در قانون اساسی ذکر شده و بزرگترین نقش این سازمانها، حفظ اساس نظام و انقلاب است؛ اساس نظامی که مبتنی بر فرهنگ ملی و دینیاش است، تا هر مقولهی دیگری. نویسنده در حالی به قانون اساسی جمهوری اسلامی در خصوص نقش موازی این سازمانها با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اشاره کرده که بر خلاف همان قانون اساسی لفظ «ارشاد اسلامی» را از انتهای نام وزارتخانه حذف کرده و نام آن را به همان شکلی آورده که در حکومت کثیف طاغوت پهلوی مورد استفاده قرار میگرفت، نه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
اشاره به برخوردهایی که در دولت قبل با بهاصطلاح هنرمندان صورت میگرفته، تنها فرافکنی نویسنده است؛ فرافکنی برای فرار از اشاره به رواج بدترین افکار و اندیشهها برای از بین بردن اندیشهی جوانان این مرز و بوم، به اسم هنر. یادمان نرود در دولت مدعی آزادی نیز به بدترین شکلی با مخالفین و منتقدین برخورد میشد و البته در دولت کنونی نیز این روند ادامه دارد و شرط عقل است که با هر ویروس مهلکی که طبیب تشخیص بدهد، مبارزهی جدی شود و ریشه کن. کدام دولت است که به مروّجین فساد آزادی مطلق بدهد؟ کدام دولتمرد عاقلی تیشهای را که بر بدنهی دولتش میخورد، با دست خود تیز میکند؟
نویسنده که اینجا از هنر نوشته، از ورود علامه مصباح یزدی به مقولهی هنر به همان قدری ترسیده که به اصطلاح متفکرین روشنفکر از وجود ایشان در مکتب شاگردی امام صادق علیهالسلام به عنوان یک فقیه و فیلسوف هراسناکاند. سعی نافرجام برای نشان دادن دشمنی حوزههای علمیه با علوم روز، نویسنده را بر آن داشته تا دست به استفاده از احادیث ائمه علیهمالسلام بزند، بدون اینکه تأملی در سوابق علمی حوزههای علمیه بکند. همان طور که در زمان امام صادق علیهالسلام حوزهی درس ایشان را هزاران شاگرد فرهیخته تشکیل میدادند که در همهی شاخههای علوم تخصص داشتند، اکنون نیز در حوزههای علمیه همان روند وجود دارد و دانشآموختگان این حوزهها در بسیاری از علوم دیگر تخصص دارند. ایجاد این شبهه که حوزههای علمیه با دانشپژوهی سر مخالفت دارند، تنها دست و پا زدن برای تخریب این تنهی تنومند و مقاوم است که به مدد تلاشهای آن، امروز علوم دینی در سراسر جهان پراکنده شده و حوزههای علمیهاز قوام و استحکام بسیاری برخوردارند. و صد البته همانطور که با آب دهانی آلوده ساحت دریا کثیف نمیشود، با این دست تخریبها و شائبه پراکنیها، خللی به مکتب علمی صادق آل محمد علیهمالسلام نیز نمیرسد.
علم دینی و غیر دینی ندارد و به فرمودهی شهید مطهری رحمتاللهعلیه:« اساسا این تقسیمبندی درست نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم بندی کنیم، علوم دینی و علوم غیردینی، تا این توهم برای بعضی پیش آید علومی که اصطلاحاً علوم غیردینی نامیده میشوند، از اسلام بیگانهاند. جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا میکند که هر علم مفید و نافعی را که برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است، علم دینی بخوانیم.» اما این که نویسنده بخواهد به این بهانه و بدون شرح و بسط مسئله و بدون اشاره به این که بسیاری از علوم در دنیا در خدمت ظلم به بشریت هستند، سعی در نشان دادن مخالفت حوزههای علمیه با علوم روز کند، موجب تعجب است. این وظیفهی حوزههای علمیه و نظام فرهنگی و علمی جمهوری اسلامی است که پیوستگی علوم دینی و علوم مدرن را در جهان شفاف کند و زمینهی خدمت علم به بشریت را فراهم آورد، نه ظلم به آن را. با این وصف، سعی در نشان دادن مخالفت حوزههای علمیه با علوم روز توسط نویسنده، سعی باطلی که به دست و پا زدن می ماند در میانهی مرداب.
به نظر میرسد نویسنده تمام تلاش خود را میکند تا بین دین و علم جدایی تصور کند و حوزههای علمیه را محکوم به کاهلی در کسب علم و حتی تفرقه بین دین و علم، اما مغز متفکّر حوزهی علوم اسلامی، شهید مطهری اعلیاللهمقامه در این باره میفرماید: «برای بشریت هیچ چیز گرانتر و مشؤومتر از جدایی دین و دانش نیست. این جدایی، تعادل اجتماع بشری را از بین میبرد. هم دنیای قدیم و هم دنیای جدید گاه دچار بیتعادلی شده و تعادل خود را از دست داده است. زمانی مردم گرایشهای دینی خود را جدا از علم جستوجو میکردند. این بیماری عمده دنیای قدیم بود، همچنان که بیماری عمده دنیای جدید این است که عدهای در جستوجوی علم منهای دین هستند. اکثر انحرافات و بدبختیهایی که بشر امروز را تهدید میکند، ناشی از این است که علم را جدا از ایمان میخواهد. همای سعادت آن روز بر سر بشر سایه خواهد گسترد که وی عمیقاً پی ببرد که به این هر دو اصل مقدس نیازمند است و بداند، مرغی است که به دو بال نیاز دارد، بالی از دانش و بالی از ایمان. (امدادهای غیبی در زندگی بشر، صفحه100)
اینکه نویسنده فقه و فقاهت را برای رفع مشکلات یک کشور ناتوان عنوان کند، توهین به مکتب علمی امام صادق علیهالسلام است که خود در چند جای نوشتهاش به آن اشاره کرده و از آن برای کوبیدن حوزههای علمیه وام گرفته. این نوع نگاه به فقه، ناشی از بیسوادی و عدم شناخت از فقه اسلامی است. هر چند نویسنده به زعم خود حرکت رو به جلویی در تخریب جایگاه فقه و فقاهت داشته و آن را ناتوان از ادارهی کشور عنوان کرده، اما در واقع این سخن از جایگاه رعب و وحشتی است که به دنبال حضور روحانیون در شئون مختلف جامعه در وجود لیبرالهای وطنی افتاده. روحانیونی که به خوبی سخنان امام راحل رحمتاللهعلیه را در خصوص فقه و جایگاه آن و لزوم ورود علمای دینی به همهی عرصهها به گوش جان خریدند و اکنون همین مسئله، بلای جان مخالفین و معاندین شده و در حالی که سر به زیر برف کردهاند، میخواهند حواس ملتها را از این اتفاق خجسته منحرف کنند. مگر نه اینکه امام فقیدمان فرمود:« ما باید بدون توجه به غرب حیلهگر و شرق متجاوز و فارغ از دیپلماسى حاکم بر جهان درصدد تحقق فقه عملى اسلام برآییم ... حوزهها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیاى عکسالعمل مناسب باشند.»( صحیفه نور، جلد 21 صفحه 100) همین جملات، وحشتی بر وجود لیبرالهای وطنی انداخته و آنها را وادار کرده که تمام سعی خود را برای تخریب جایگاه حوزه و ناکارآمد نشان دادن آن به کار ببندند که به فضل خدا ناتوان خواهند ماند.
کلام آخر اینکه آزادی خواستهی فطری هر بشری است و همان فطرت، انسان را از آزادیهای حیوانی و غیرعقلایی منع میکند. ملت ایران اگر خواهان آزادی از نوعی بود که اکنون نویسندهی معلومالحال تلویحاً به آن اشاره کرده و از مقیّد شدنش در جمهوری اسلامی سخن گفته، هیچگاه تن به شهادت نمیداد و در ذلت و خواری حکومت طاغوت به سر میبرد. نویسنده غافل از این است که آزادی شئونی دارد و حد اعلای آن، آزادگی است؛ چیزی که گویی برخی قلم بهدستان به راحتی آن را میفروشند.
منبع: نقطه نیوز
طرح این سوال مضحک که فرهنگ نیاز به ارشاد ندارد، به این میماند که پیامبری برای قومی فرستاده شود و به آن قوم بگوید زندگی خودتان را هر طور که دلتان خواست، ادامه بدهید؛ من نه شما را از انحطاط باز میدارم و نه شما را به راه صحیح راهنمایی میکنم. فرهنگ بدون ارشاد که با آوردن نامش نویسنده را شعف گرفته، میشود همانی که در دوران طاغوت بود و این روزها برخی دلتنگش شدهاند. فرهنگ بدون ارشاد که این روزها و در سایهی بیتوجهی و رسوایی فرهنگمردانِ دولت، دغدغهی بسیاری از دگر اندیشانِ معلومالحال شده، همان نظریهی جانباختهی «هنر برای هنر» ویکتور کوزین است که حالا به مدد فرصت نابی که یک نشریه محلی به دست آورده و در انحراف مسائل فرهنگی ید طولایی دارد، دستمایهی توهین به نهادهای فرهنگی و انقلابی کشور شده. شاید اگر نویسنده به قدری با ظرافت از سخنان رئیسجمهور سوءاستفاده میکرد، هیچگاه به نقل از وی این جمله را نمیگفت که«امسال سال فرهنگ است، نه دروغ و تخریب». نویسندهای که با شعار دوری از تخریب، خود سعی بر تخریب حوزهی علمیه در مقولهی فرهنگسازی و رفع مشکلات نموده و البته راه به جایی نبرده.
نقش سپاه، حوزههای علمیه و سازمان تبلیغات در قانون اساسی ذکر شده و بزرگترین نقش این سازمانها، حفظ اساس نظام و انقلاب است؛ اساس نظامی که مبتنی بر فرهنگ ملی و دینیاش است، تا هر مقولهی دیگری. نویسنده در حالی به قانون اساسی جمهوری اسلامی در خصوص نقش موازی این سازمانها با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اشاره کرده که بر خلاف همان قانون اساسی لفظ «ارشاد اسلامی» را از انتهای نام وزارتخانه حذف کرده و نام آن را به همان شکلی آورده که در حکومت کثیف طاغوت پهلوی مورد استفاده قرار میگرفت، نه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
اشاره به برخوردهایی که در دولت قبل با بهاصطلاح هنرمندان صورت میگرفته، تنها فرافکنی نویسنده است؛ فرافکنی برای فرار از اشاره به رواج بدترین افکار و اندیشهها برای از بین بردن اندیشهی جوانان این مرز و بوم، به اسم هنر. یادمان نرود در دولت مدعی آزادی نیز به بدترین شکلی با مخالفین و منتقدین برخورد میشد و البته در دولت کنونی نیز این روند ادامه دارد و شرط عقل است که با هر ویروس مهلکی که طبیب تشخیص بدهد، مبارزهی جدی شود و ریشه کن. کدام دولت است که به مروّجین فساد آزادی مطلق بدهد؟ کدام دولتمرد عاقلی تیشهای را که بر بدنهی دولتش میخورد، با دست خود تیز میکند؟
نویسنده که اینجا از هنر نوشته، از ورود علامه مصباح یزدی به مقولهی هنر به همان قدری ترسیده که به اصطلاح متفکرین روشنفکر از وجود ایشان در مکتب شاگردی امام صادق علیهالسلام به عنوان یک فقیه و فیلسوف هراسناکاند. سعی نافرجام برای نشان دادن دشمنی حوزههای علمیه با علوم روز، نویسنده را بر آن داشته تا دست به استفاده از احادیث ائمه علیهمالسلام بزند، بدون اینکه تأملی در سوابق علمی حوزههای علمیه بکند. همان طور که در زمان امام صادق علیهالسلام حوزهی درس ایشان را هزاران شاگرد فرهیخته تشکیل میدادند که در همهی شاخههای علوم تخصص داشتند، اکنون نیز در حوزههای علمیه همان روند وجود دارد و دانشآموختگان این حوزهها در بسیاری از علوم دیگر تخصص دارند. ایجاد این شبهه که حوزههای علمیه با دانشپژوهی سر مخالفت دارند، تنها دست و پا زدن برای تخریب این تنهی تنومند و مقاوم است که به مدد تلاشهای آن، امروز علوم دینی در سراسر جهان پراکنده شده و حوزههای علمیهاز قوام و استحکام بسیاری برخوردارند. و صد البته همانطور که با آب دهانی آلوده ساحت دریا کثیف نمیشود، با این دست تخریبها و شائبه پراکنیها، خللی به مکتب علمی صادق آل محمد علیهمالسلام نیز نمیرسد.
علم دینی و غیر دینی ندارد و به فرمودهی شهید مطهری رحمتاللهعلیه:« اساسا این تقسیمبندی درست نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم بندی کنیم، علوم دینی و علوم غیردینی، تا این توهم برای بعضی پیش آید علومی که اصطلاحاً علوم غیردینی نامیده میشوند، از اسلام بیگانهاند. جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا میکند که هر علم مفید و نافعی را که برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است، علم دینی بخوانیم.» اما این که نویسنده بخواهد به این بهانه و بدون شرح و بسط مسئله و بدون اشاره به این که بسیاری از علوم در دنیا در خدمت ظلم به بشریت هستند، سعی در نشان دادن مخالفت حوزههای علمیه با علوم روز کند، موجب تعجب است. این وظیفهی حوزههای علمیه و نظام فرهنگی و علمی جمهوری اسلامی است که پیوستگی علوم دینی و علوم مدرن را در جهان شفاف کند و زمینهی خدمت علم به بشریت را فراهم آورد، نه ظلم به آن را. با این وصف، سعی در نشان دادن مخالفت حوزههای علمیه با علوم روز توسط نویسنده، سعی باطلی که به دست و پا زدن می ماند در میانهی مرداب.
به نظر میرسد نویسنده تمام تلاش خود را میکند تا بین دین و علم جدایی تصور کند و حوزههای علمیه را محکوم به کاهلی در کسب علم و حتی تفرقه بین دین و علم، اما مغز متفکّر حوزهی علوم اسلامی، شهید مطهری اعلیاللهمقامه در این باره میفرماید: «برای بشریت هیچ چیز گرانتر و مشؤومتر از جدایی دین و دانش نیست. این جدایی، تعادل اجتماع بشری را از بین میبرد. هم دنیای قدیم و هم دنیای جدید گاه دچار بیتعادلی شده و تعادل خود را از دست داده است. زمانی مردم گرایشهای دینی خود را جدا از علم جستوجو میکردند. این بیماری عمده دنیای قدیم بود، همچنان که بیماری عمده دنیای جدید این است که عدهای در جستوجوی علم منهای دین هستند. اکثر انحرافات و بدبختیهایی که بشر امروز را تهدید میکند، ناشی از این است که علم را جدا از ایمان میخواهد. همای سعادت آن روز بر سر بشر سایه خواهد گسترد که وی عمیقاً پی ببرد که به این هر دو اصل مقدس نیازمند است و بداند، مرغی است که به دو بال نیاز دارد، بالی از دانش و بالی از ایمان. (امدادهای غیبی در زندگی بشر، صفحه100)
اینکه نویسنده فقه و فقاهت را برای رفع مشکلات یک کشور ناتوان عنوان کند، توهین به مکتب علمی امام صادق علیهالسلام است که خود در چند جای نوشتهاش به آن اشاره کرده و از آن برای کوبیدن حوزههای علمیه وام گرفته. این نوع نگاه به فقه، ناشی از بیسوادی و عدم شناخت از فقه اسلامی است. هر چند نویسنده به زعم خود حرکت رو به جلویی در تخریب جایگاه فقه و فقاهت داشته و آن را ناتوان از ادارهی کشور عنوان کرده، اما در واقع این سخن از جایگاه رعب و وحشتی است که به دنبال حضور روحانیون در شئون مختلف جامعه در وجود لیبرالهای وطنی افتاده. روحانیونی که به خوبی سخنان امام راحل رحمتاللهعلیه را در خصوص فقه و جایگاه آن و لزوم ورود علمای دینی به همهی عرصهها به گوش جان خریدند و اکنون همین مسئله، بلای جان مخالفین و معاندین شده و در حالی که سر به زیر برف کردهاند، میخواهند حواس ملتها را از این اتفاق خجسته منحرف کنند. مگر نه اینکه امام فقیدمان فرمود:« ما باید بدون توجه به غرب حیلهگر و شرق متجاوز و فارغ از دیپلماسى حاکم بر جهان درصدد تحقق فقه عملى اسلام برآییم ... حوزهها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیاى عکسالعمل مناسب باشند.»( صحیفه نور، جلد 21 صفحه 100) همین جملات، وحشتی بر وجود لیبرالهای وطنی انداخته و آنها را وادار کرده که تمام سعی خود را برای تخریب جایگاه حوزه و ناکارآمد نشان دادن آن به کار ببندند که به فضل خدا ناتوان خواهند ماند.
کلام آخر اینکه آزادی خواستهی فطری هر بشری است و همان فطرت، انسان را از آزادیهای حیوانی و غیرعقلایی منع میکند. ملت ایران اگر خواهان آزادی از نوعی بود که اکنون نویسندهی معلومالحال تلویحاً به آن اشاره کرده و از مقیّد شدنش در جمهوری اسلامی سخن گفته، هیچگاه تن به شهادت نمیداد و در ذلت و خواری حکومت طاغوت به سر میبرد. نویسنده غافل از این است که آزادی شئونی دارد و حد اعلای آن، آزادگی است؛ چیزی که گویی برخی قلم بهدستان به راحتی آن را میفروشند.
منبع: نقطه نیوز